هوش مصنوعی: این شعر از دیوانگی و عشق نافرجام سخن می‌گوید. شاعر از درد عشق و رنج‌های آن می‌نالد و از بی‌تفاوتی معشوق و رقیب شکایت دارد. او احساس تنهایی و سوختگی می‌کند و دنیا را تاریک و بی‌روشنی می‌بیند. در نهایت، شاعر خود را دیوانه‌ای می‌داند که در انجمن دیگران جایی ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی مانند عشق نافرجام، اندوه و تنهایی است که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۹۴

دیوانه ی ترا هوس گشت باغ نیست
در گلشنم مخوان که مرا این دماغ نیست

همکاسه چون شود بحریفان درد نوش
آنرا که غیر پاره ی دل در ایاغ نیست

می سوزم و رقیب همان خنده می زند
آتش هزار بار بر آن دل که داغ نیست

بر من چگونه سایه ی مهر افگند همای
کاین استخوان سوخته در خورد زاغ نیست

من عاشقم مراست پریشانی همه
معشوق را چه شد که حضور و فراغ نیست

روشن ترست مردن شبهای من ز روز
با آنکه در خرابه ی تارم چراغ نیست

عاشق چه کسب فیض کند زین سیه دلان
هنگامه ییست این که درو غیر لاغ نیست

زین انجمن فغانی دیوانه چون رود
یک لاله چون برنگ تو در هیچ باغ نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.