۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷

جفای لاله رخان راحت و فراغ منست
هر آنچه داغ بود پیش خلق باغ منست

سزد که آتش دل بر فلک زبانه کشد
ازین هوی که شب و روز در دماغ منست

دلم ربود و در آتش فگند و گفت بناز
دگر کجا رود این صید چون بداغ منست

دلی که طایر بستانسرای جنت بود
بسی شبست که پروانه ی چراغ منست

چو من به کلبه ی احزان شدم خراب چه سود
که بوی پیرهن از دور در سراغ منست

حریف جور نیی دل مده بساقی دور
درین شراب نظر کن که در ایاغ منست

چه عیش و ناز فغانی، نصیب دشمن باد
چنین حضور که در گوشه ی فراغ منست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.