هوش مصنوعی: شاعر در این متن از بی‌وفایی و جفای معشوق شکایت می‌کند و از نبودن نشاط و زیبایی در زندگی خود می‌نالد. او به دنبال نشانه‌ای از محبت و وفاداری معشوق است اما آن را نمی‌یابد. همچنین، شاعر از تنهایی و بی‌پناهی خود سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به درک بالاتری از ادبیات دارد.

شمارهٔ ۱۰۰

دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست
ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست

ما به یک جلوه خرابیم و تو پروا نکنی
آخر ای نخل جوان نشو و نمای تو کجاست

می گذاری که کشد دامن پاک تو رقیب
آن همه سرکشی و جور و جفای تو کجاست

روزگاریست که دل بوی مرادی نشنید
نافه یی از گره بند قبای تو کجاست

شهر زامد شدنت گشت پریشان و هنوز
کس ندانست مه من که سرای تو کجاست

آه از آنروز که تنها ز چمن مست رسی
پرسی از سوخته ی خویش که جای تو کجاست

نیستی خضر فغانی مطلب آب حیات
شرم از همت خود دار فنای تو کجاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.