۱۲۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰

دل ببیداد نهادیم عطای تو کجاست
ما خود از جور ننالیم وفای تو کجاست

ما به یک جلوه خرابیم و تو پروا نکنی
آخر ای نخل جوان نشو و نمای تو کجاست

می گذاری که کشد دامن پاک تو رقیب
آن همه سرکشی و جور و جفای تو کجاست

روزگاریست که دل بوی مرادی نشنید
نافه یی از گره بند قبای تو کجاست

شهر زامد شدنت گشت پریشان و هنوز
کس ندانست مه من که سرای تو کجاست

آه از آنروز که تنها ز چمن مست رسی
پرسی از سوخته ی خویش که جای تو کجاست

نیستی خضر فغانی مطلب آب حیات
شرم از همت خود دار فنای تو کجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.