۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲

شمع من میل منت امروز چون هر روز نیست
وان نگاه گرم و شکر خنده ی جانسوز نیست

بی سخن آن شکل مخمورانه خواهد کشتنم
حاجت گفتار تلخ و غمزه ی دلدوز نیست

یک بیک اسباب حسنت آتش انگیزست لیک
هیچ دلسوزانتر از لبهای سحرآموز نیست

تاب دیگر دارد آن عارض که سوزد خلق را
ورنه هیچ آتش بدین صورت جهان افروز نیست

تا بکشتن بر نیاید کام از پیش توام
وه که این بخت زبونم هیچ جا فیروز نیست

آه گرمم گر دهد وی کباب دل چه سود
بوی عشقست این فغانی نکهت نوروز نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.