۱۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

آتشکده دلی که درو منزل تو نیست
بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست

مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر
خود زنده نیست آنکه دلش مایل تو نیست

چون در میان گرمروان سر در آورد؟
پروانه یی که سوخته ی محفل تو نیست

معشوق را چه باک بود عاشقی بلاست
باری غبار کس بدل غافل تو نیست

یا رب دل رمیده ی من از کجا شنید
بوی محبتی که در آب و گل تو نیست

ایزد ترا بخوبترین صورتی نگاشت
ای گل چه نازکی که در آب و گل تو نیست

خواهی بمهر باش بما خواه کینه ورز
خود دانی و خدای کسی در دل تو نیست

بر دوش گلرخانست فغانی جنازه ات
این تربیت سزای تن بسمل تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.