۱۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

نیست بیرون و درونم ذره یی خالی ز دوست
صورتم آیینه ی معنی و معنی عین اوست

آنچنان با دوست یکتایم که چون مجنون زار
هیچ غیر از دوست نبود گر برون آیم ز پوست

حسن روز افزون یار و عشق خرمن سوز من
همچو گل در غنچه ی سیراب و چون می در سبوست

اختلافی هست در صورت ولی معنی یکیست
آنچه در هر لاله یی رنگست در هر نافه بوست

دیده را آبی و دل را آتشی دارد مدام
آه ازین معجز که در آیینه ی روی نکوست

دوست می داند که سوز و درد من بیهوده نیست
هر پریشانی که هست از دشمن بیهوده گوست

سایه ی لطف از فغانی کم مکن ای آفتاب
جان فدای مهربانی باد کاینش خلق و خوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.