۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴

دل بیتو چنان سوخت که داغش نتوان یافت
در بزم تو دیگر بچراغش نتوان یافت

هر چند که گم گشته ی ما هست پری خوی
اما نه چنان هم که سراغش نتوان یافت

مجنون در مکتب خوبانست دل من
در خانقه و کنج فراغش نتوان یافت

دل شیفته ی شاهسواریست که هرگز
لهوش نتوان دیدن و لاغش نتوان یافت

محروم بماندیم درین بزم که ساقی
ترکیست که بویی ز ایاغش نتوان یافت

مرغی که سراسیمه ی دامست فغانی
در گرد گل و گوشه ی باغش نتوان یافت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.