هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج یک عاشق است که از معشوق خود دور افتاده و در عشق و مستی سرگردان است. او از بی‌عدالتی و ظلمی که بر او رفته شکایت دارد و از این که دوستانش نصیحت‌های خوبی به او می‌دهند اما او به حرف‌های دشمنانش گوش می‌دهد، ناراحت است. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که باید با سختی‌ها و آسانی‌های زندگی کنار بیاید و دیگر دل به یار جفاکار نبندد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و اجتماعی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ظلم و بی‌عدالتی و درد عشق نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل ۳۳۸

دلی که دید که غایب شده‌ست از این درویش
گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش

به دست آن که فتاده‌ست اگر مسلمان است
مگر حلال ندارد مظالم درویش

دل شکسته مروت بود که بازدهند
که باز می‌دهد این دردمند را دل ریش

مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش

رمیده‌ای که نه از خویشتن خبر دارد
نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش

به شادکامی دشمن کسی سزاوار است
که نشنود سخن دوستان نیک اندیش

کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش

دگر به یار جفاکار دل منه سعدی
نمی‌دهیم و به شوخی همی‌برند از پیش
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۳۷
گوهر بعدی:غزل ۳۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.