۳۹۳ بار خوانده شده

غزل ۳۳۹

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش
کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان
سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش

پایم امروز فرورفت به گنجینه کام
کامم امروز برآمد به مراد دل خویش

چون میسر شدی ای در ز دریا برتر
چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش

افسر خاقان وان گاه سر خاک آلود
خیمه سلطان وان گاه فضای درویش

سعدی ار نوش وصال تو بیابد چه عجب
سال‌ها خورده ز زنبور سخن‌های تو نیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۳۸
گوهر بعدی:غزل ۳۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.