هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از غم و اندوه عشق و دوری یار می‌نالد. او به دنبال یاری است که غم‌هایش را درک کند و مرهمی بر زخم‌های دلش باشد. شاعر از دردهای پنهان، اشک‌های بی‌پاسخ، و تلخی‌های زندگی سخن می‌گوید و در نهایت، از گرفتاری در دام عشق شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و غمگین است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد عشق و اندوه وجودی نیاز به بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۱۴۶

یار باید که غم یار خورد یار کجاست
غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست

ماه من روشنی دیده ی بیدار منست
یا رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست

دلم افگار شد از داغ و بمرهم نرسید
سوختم مرهم داغ دل افگار کجاست

زخم خاریست مرا در دل از آن غنچه ی گل
خون روانست و عیان نیست که آن خار کجاست

نرگس از چشم تو مردم کشی آموخت ولی
چشم او را مژه و غمزه ی خونخوار کجاست

زهر چشم و سخن تلخ ز اندازه گذشت
آن شکر خنده و شیرینی گفتار کجاست

نیست در حلقه ی مستان تو بیگانه کسی
همه یارند درین دایره اغیار کجاست

شد گرفتار فغانی بکمند غم عشق
کس نپرسید که آن صید گرفتار کجاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.