۱۳۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۷

بازم بسینه عشق و جنون جوش می زند
وز خون گرم دل بدرون جوش می زند

آسوده بودم آه که از یک نگاه گرم
خونی که مرده بود کنون جوش می زند

سر تا قدم گداختم از داغ عاشقی
خونابه بنگرید که چون جوش می زند

جانم به لب رسید و هنوز از خیال خام
در سینه آرزوی فزون جوش می زند

مور شکسته بال بشهد تو چون رسد
کز طامعان درون و برون جوش می زند

زین کافری که کرد فلک با شهید عشق
خون در نهاد خاک زبون جوش می زند

در دیده از هوای تو ای شاخ ارغوان
هر دم هزار قطره ی خون جوش می زند

نتوان نگاه کرد بدان روی آتشین
از بسکه خال غالیه گون جوش می زند

هر دم ز خامی تو فغانی در آتشی
بهر سواد سحر و فسون جوش می زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.