۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۲

امروز اگر می بمن آن لب نرساند
پیداست که مخمور تو تا شب نرساند

نظاره ی جولان توام کی برد از هوش
گر این طرفت بازی مرکب نرساند

بیچاره خرابی که دلش سوزد و از بیم
دستی بچنان عارض و غبغب نرساند

فریاد من از وعده خلافیست کز آن لب
هر بوسه که گوید به من اغلب نرساند

برخاست شراری ز دل گرم فغانی
آزار بگلبرگ تو یا رب نرساند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.