۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۱

روزی فلکم پیش در او نرسانید
بختم بقبول نظر او نرسانید

عشقم تن چون موی بروز سیه افگند
یکبار در آغوش و بر او نرسانید

زانم چه که بر اوج رسد اختر طالع
بر حال بدم چون اثر او نرسانید

آخر دهن آلوده شد از صحبت عاشق
لب گر چه بخون جگر او نرسانید

عاشق بچه مشغول شود پیش که دارد
دستی که به طرف کمر او نرسانید

چون دست بر آن تازه چمن یافت فغانی
آزار بگلبرگ تر او نرسانید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.