هوش مصنوعی: این شعر از درد عشق و جدایی سخن می‌گوید. شاعر از رنج‌های عاشقی، دوری از معشوق و سوختن در آتش غم می‌نالد. او از دل خونین و اشک‌هایش می‌گوید و از این‌که در کنج محنت و غم مانند شمعی در فانوس سوخته است. در پایان، شاعر از دیگران می‌خواهد که از این دنیای خاکی دوری کنند، چرا که هر کس به آن آلوده شود، در گل می‌ماند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۰۵

ز بیرحمی چو آن گل پیرهن دور از بر من شد
بتن از خرقه ی پشمینه ام هر تار سوزن شد

نماید همچو عکس طوطی آبی در آیینه
دل خونین که از پیکان خوبان غرق آهن شد

عفی الله مستی آن شوخ مردمکش که با خوبان
برغم عاشق خود در سر می دست و گردن شد

بکنج محنت و غم سوختم چون شمع در فانوس
چرا کز اشک و آهم سوز دل بر خلق روشن شد

فغانی دامن از این خاکدان همچون صبا برچین
که در گل ماند اینجا هر که او آلوده دامن شد
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.