هوش مصنوعی: این شعر بهار را توصیف می‌کند که با آمدن آن، دل‌ها به می و جام تازه می‌شود و طبیعت زنده می‌گردد. شاعر از زیبایی‌های بهار و تأثیر آن بر روح و جان سخن می‌گوید، اما در عین حال از فریبندگی دنیا و گذرا بودن لذات آن نیز یاد می‌کند. در پایان، شاعر به نوشیدن می و لذت بردن از طبیعت دعوت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، اشاره به می‌نوشی و مفاهیم عمیق تر زندگی نیاز به درک بالاتری دارد.

شمارهٔ ۲۱۱

آمد بهار و دل بمی و جام تازه شد
مهرم بساقیان گلندام تازه شد

هر شاخ گل ز کج کلهی می دهد نشان
خوبان رفته را به جهان نام تازه شد

آه از فریب دهر کزین عشوه بس نکرد
تا خلق را همان طمع خام تازه شد

از خاک کشتگان وفا خاست بوی گل
داغی که بود بر دل از ایام تازه شد

دل کنذده بودم از می و ساقی چو گل رسید
جان رمیده را هوس جام تازه شد

مرغ هوا به خانه خرابی من گریست
چندانکه سبزه ام بلب بام تازه شد

می نوش و گل بریز فغانی که عاقبت
باغ هنر ز چشمه ی انعام تازه شد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.