۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۶

عشق آمد و هوای صف طاعتم نماند
پرهیز ای فرشته که آن عصمتم نماند

دردا که از دعا تو بدستم نیامدی
وز جانب کسی نظر همتم نماند

خود را به عشق لاله رخی سوختم تمام
اندوه دوزخ و هوس جنتم نماند

دادی بسی نمک شکری نیز لطف کن
کز خوان نعمت تو جزین قسمتم نماند

می ده که گر فرشته شوم همچنان بدم
بدنام چون شدم بر کس حرمتم نماند

دنبال آرزوی دل خود نمی روم
نومیدیم بسوخت بسی رغبتم نماند

اکنون که چون فغانیم افگندی از نظر
گر هم که داشتم هنری قیمتم نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.