۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۷

دوشم چراغ دیده به صد نور و تاب بود
در سر شراب و در نظرم آفتاب بود

تا روز در مشاهده ی شمع روی دوست
می سوختم چرا که نه هنگام خواب بود

بزمی به از هزار پریخانه ی چگل
دل در میان به صورت و معنی خراب بود

من در میانه سوخته چون دانه ی سپند
وز هر کرانه کار حسود اضطراب بود

با آه و ناله گرچه سرآمد زمان وصل
از نقد عمرم آن دو نفس در حساب بود

از غایت حیا نتوانست دیدنش
هم شرم روی او برخ او حجاب بود

تسبیح صوفیان گرو نقل و باده شد
تسبیح را چه قدر سخن در کتاب بود

از زهر چشم و تیغ زبانش خبر نبود
دیوانه یی که بر سر آتش کباب بود

ساقی ز آه گرم فغانی مرو بتاب
او را چه اختیار گناه شراب بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.