۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

سرشک لعل من حاصل گل آزار می آرد
گهر می ریزم و سنگ ملامت بار می آرد

شکست از دیده ی بدخورد جامم این سزای او
که صحبت را ز خلوت بر سر بازار می ارد

شراب تلخ با محبوب سیم اندام نوشیدن
فرح دارد ولی تلخی صد آن مقدار می آرد

مکن عیب من از مستی و سربازی که عشقست این
که گردن بسته شیران را به پای دار می آرد

بسا مرد سلامت رو که بهر یکزمان مستی
شرابش موکشان در خدمت خمار می آرد

بجان بخشی من آن کس که دایم می کند انکار
اگر یک جرعه می نوشد روان اقرار می آرد

فغانی ماه شبگرد تو شب از عین عیاری
گذر در چشم بیخواب و دل بیدار می آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.