هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و مستی ناشی از آن سخن می‌گوید. او با تصاویری مانند شاخ گل، مهتاب، آتش و خون، حالات روحی و احساسی خود را بیان می‌کند. عشق در این شعر به‌عنوان نیرویی ویرانگر و مستی‌آور توصیف شده که حتی با نوشیدن باده نیز از بین نمی‌رود. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند هنر، فداکاری و بی‌خودی در عشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از تصاویر و استعاره‌های به‌کار رفته (مانند خون و مستی) ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامناسب یا دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۳۱

صبحی بمن آن شاخ گل از خواب نخیزد
یا نیمشبی مست ز مهتاب نخیزد

از خانه ی زین خاست بقصد دل عاشق
زانگونه که آتش بچنان تاب نخیزد

از گرمی می بود که آن غمزه برآشفت
بی جوشش خونی رگ قصاب نخیزد

هر چند کشم باده ز غم پاک نگردم
گردیست بدین دل که به صد آب نخیزد

پهلو بدم تیغ نه ار بر سر کاری
مرد هنر از بستر سنجاب نخیزد

خون خوردنم از عشق بگویید بزاهد
تا بیخبر از گوشه ی محراب نخیزد

این بیخودی و مستی عشقست فغانی
اینگونه خرابی ز می ناب نخیزد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.