۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۳

از چه مجنون مرغ را بر فرق خود جا کرده بود
غالبا از پیش لیلی نامه یی آورده بود

از من محروم دی چون می گذشت آن شهسوار
تن نهان در خاک و از خون دیده ام در پرده بود

دل نمی داد از کف آسان غنچه ی پیکان یار
کش به آب دیده و خون جگر پرورده بود

التفاتی کان پری شب با من دیوانه داشت
نیست آن در خاطرم کز عشق هوشم برده بود

مستی عشق فغانی شور دیگر داشت دوش
غالبا از دست آن میخواره جامی خورده بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.