۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۶

گل آمد و بی یار نشستن که تواند
بی یار بگلزار نشستن که تواند

یکدم به مراد دل خود پهلوی یاری
بی محنت اغیار نشستن که تواند

زین شیوه ی مستانه که هر لحظه نمایی
در بزم تو هشیار نشستن که تواند

جز بخت زبونم که برد دمبدمش خواب
با من به شب تار نشستن که تواند

جایی که فغانی کند از دست تو شیون
بی دیده ی خونبار نشستن که تواند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.