۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۲

چکند دل که بدوران غمت خون نخورد
می دهد خون جگر سوخته اش چون نخورد

می خورد خون دلم غنچه ی لعل تو چنان
که بدان میل کسی باده ی گلگون نخورد

تشنه ی باده ی لعلت ز کف خضر و مسیح
دم آبی به صد افسانه و افسون نخورد

می برد مستی می عشوه ی چشمت ز سرم
ورنه در دور تو کس می زمن افزون نخورد

آتشی می رسد از منزل لیلی بشتاب
چاره یی نیست که بر خرمن مجنون نخورد

میجهد شعله ی آهی ز دلت برق صفت
دم نگهدار فغانی که بگردون نخورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.