۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۷

مرا یاد تو هر دم آتشی در دل برافروزد
نگشته شعله از یکجا بجای دیگر افروزد

درآ و خانه روشن کن که امشب مهلت عمرم
بود چندانکه پیش من کسی شمعی برافروزد

گرم سوزد خیال شمع رخسارت از آن خوشتر
که محنتخانه ی من بیتو شمع خاور افروزد

نیفتد بیتوام یکذره در دل پرتو شادی
فلک هر چند شمع دولتم روشن تر افروزد

چه سوزست این که چون رو مینهم بر آتش گلخن
ز پهلوی دلم پیوسته روی اخگر افروزد

چنین کز آتش رویت تن من گشت خاکستر
دلم آیینه ی مقصود ازین خاکستر افروزد

خوش آن محفل که بنشیند فغانی با دل سوزان
جمال ساقی گلرخ بنور ساغر افروزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.