۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۳

هر لحظه ام خیال بسوی دگر برد
دستم گرفته بر سر کوی دگر برد

آشفته ام ز باد که هر دم بر غم من
گردی ز مقدم تو بروی دگر برد

جان را بدست باد چو سویت روان کنم
لرزد دلم مباد که سوی دگر برد

عاشق شنید بوی گل از باد و شد ز دست
در مجلسی ندید که بوی دگر برد

آمد هوای آنکه فغانی بهر نفس
برگ نشاط بر لب جوی دگر برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.