۱۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۶

بگذشت از غرور و عتابش کسی ندید
پوشیده شد چنانکه نقابش کسی ندید

منظور هیچ مست نشد نرگس و گلش
هرگز میان بزم شرابش کسی ندید

آب حیات بود و لبی تر نشد ازو
گل داشت سالها و گلابش کسی ندید

بیرون نرفت و خلق جهانند عاشقش
عالم گرفت و پا برکابش کسی ندید

هر شب در آرزوی وصالش که کیمیاست
خفتند صد هزار و بخوابش کسی ندید

یا رب چگونه داشت چو گل، تازه عالمی
آن چشمه ی حیات که آبش کسی ندید

آهی نهان کشید فغانی و جان سپرد
رفت آنچنان که هیچ عذابش کسی ندید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.