هوش مصنوعی: شاعر از درد و رنج درونی خود می‌گوید که ناشی از جدایی و بی‌وفایی معشوق است. او احساس تنهایی و بی‌پناهی می‌کند و از سرنوشت تلخ خود شکایت دارد. با وجود عشق و نگاه‌های گذشته، اکنون مورد بی‌توجهی قرار گرفته و احساس می‌کند وجودش بی‌ارزش شده است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و غمگین است که درک آن‌ها به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، ممکن است برای نوجوانان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۸۱

درون سینه ام این نیم جان کز بهر ماهی بود
بیک نظاره بیرون رفت پنداری که آهی بود

کسم در هیچ گلشن ره نداد امشب ز بدبختی
گذشت آنهم که این دیوانه را آرامگاهی بود

به آب چشم من رحمی کن آخر این همان چشمست
که بر خورشید رخسار تواش روزی نگاهی بود

فتادم در تظلم روز جولان بر سر راهش
نگفت آن بیوفا کان آدمی یا برگ کاهی بود

فغانی از سموم هجر در دشت فنا افتاد
نشد پیدا نشان و نام او گویا گیاهی بود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.