۱۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۳

از کعبه عزم دیر برون از طریق بود
آیا چه چاره چون دل گمره رفیق بود

همچون فرشته از در میخانه بازگشت
عقلم که دیرساله رفیق شفیق بود

اندیشه ی مفرح یاقوت داشت دل
غافل که نشأه در می همچون عقیق بود

رمزی که از زبان صراحی شنید جام
کنهش کسی نیافت که مقصد عمیق بود

آخر باب و دانه ی میخانه صید شد
مرغ دلم که طایر بیت العتیق بود

حرفی شنیدم از لب جانبخش ساقیی
از جا شدم که نکته بغایت دقیق بود

هم در میان گریه فغانی فرود رفت
بیرون نشد ز بزم تو مسکین غریق بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.