۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹۶

خنجر کشید و عربده با اهل حال کرد
آن ترک مست بین که چه با خود خیال کرد

حسنش یکی هزار شد و آمد از سفر
خوش آن هوا که پرورش این نهال کرد

هر شیوه یی ز صورت او معنییست خاص
غافل همین ملاحظه ی خط و خال کرد

ناصح برو که انس نگیرد به هیچ کس
دیوانه یی که همدمی آن غزال کرد

یا رب چه شد که از سر ما سایه برگرفت
سروی که کارها همه بر اعتدال کرد

ایزد ترا ز بهر دل خلق آفرید
وانگه چنین سرآمد و صاحب جمال کرد

بگذار خون غیر جوانان بروزگار
کاین شحنه چند خون چنین پایمال کرد

خونم چو آب خورد لبت وه چه خط نوشت
آنکس که بر تو خون فغانی حلال کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.