۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۰

گه بلطفم می نوازد گه بنازم می کشد
زنده می سازد مرا آن شوخ و بازم می کشد

نازنین من کجایی وه که در راه امید
دیده ی محروم، از اشک نیازم می کشد

گر نگریم می شود خونابها در دل گره
ور بگریم خنده ی آن عشوه سازم می کشد

هر شب از افسانه ی غم گیردم خواب اجل
آخر این افسانه ی دور و درازم می کشد

گر نمی بینم دمی روی تو ای چشم و چراغ
گریه ی جانسوز و آه جانگدازم می کشد

در غمش چون می شوم با ناله ی نی همنفس
دلنوازیهای آن مسکین نوازم می کشد

چون فغانی هر نفس می سوزم از داغ نهان
گر کشم آهی ز دل افشای رازم می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.