هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساسات خود نسبت به دوری و بی‌توجهی معشوق می‌گوید. او از گرمای خورشید، عرق‌کردن و تشنگی به عنوان استعاره‌هایی برای عشق و دوری استفاده می‌کند. شاعر از بی‌خبری معشوق از حال دلش شکایت دارد و امیدوار است که روزی با بوی معشوق به خود آید. همچنین، او از نگاه ترحم‌آمیز معشوق و بی‌توجهی به عاشقان می‌نالد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد.

شمارهٔ ۳۲۳

خورشید من امروز بشکل دگری باز
می خورده نهان گرم ز ما می گذری باز

افروخته رخسار و جبین کرده عرقناک
از حال دل تشنه لبان بیخبری باز

دانم چه نظرهاست در آندم که بشوخی
پنهان ز برم می روی و می نگری باز

ایدل ز جنون خودی آواره ز بزمش
بی فایده می سوز که بیرون دری باز

شاید که ز بویش دم دیگر بخود آیم
ای غیر ز بالین من این گل نبری باز

امروز بما چشم ترحم نگشودی
چونست بعشاق نداری نظری باز

در خون منی گرم ز اظهار وفایش
بیخود سخنی گفته ام ای دیده تری باز

بس شیفته می بینمت امروز فغانی
دانم که ز بیداد که خونین جگری باز
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.