۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۴

آتشم در جان و در دل حسرت جامست و بس
حاصل عمرم همین اندیشه ی خامست و بس

جام یاقوت و شراب لعل خاصان را رسد
بی نوایان را نظر بر رحمت عامست و بس

صد سخن در ضمن هر یک نکته ی شیرین اوست
اضطراب دل نه از شادی پیغماست و بس

نشأه ی خاصیست در هر برگ این عشرتسرا
غیر پندارد که مستی در می و جامست و بس

پی بمقصد بر که نبود بی مسمی هیچ اسم
اینکه می گویند عنقایی همین نامست و بس

از زبان راست قولی، نکته یی کردم سؤال
گفت دم درکش که خاموشی سرانجامست و بس

درد می باید فغانی نه همین درس و دعا
ورد عاشق آه صبح و گریه شامست و بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.