هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از درد عشق، جدایی و رنجهای عاشقانه سخن میگوید. شاعر از عشق به عنوان بلای جان و آتشین یاد میکند و از تلخیهای زندگی و نیشهای پنهان مینالد. همچنین، اشارهای به مینوشی و جوانی دارد و از آداب مجلس می و زیباییهای آن صحبت میکند. در ادامه، از رنجهای درونی و داغهای تازه میگوید و عشق را به شمشیری تشبیه میکند که هم کافر و هم مؤمن را میسوزاند. در پایان، از گل و می و دلبری سخن میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده، اشاره به مینوشی و رنجهای عاطفی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم عرفانی و استعارههای به کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.
شمارهٔ ۳۷۶
عشقم بلای جان شد، آن لعل آتشین هم
تلخست باده بر من، نیشست انگبین هم
می خوردن و جوانی زیبد ترا که دانی
آداب مجلس می، کار میان زین هم
بگذار تیغ و بستان ساغر که دور کردی
خصم از کنار مجلس چشم بد از کمین هم
جاه و جمال داری با مهر و ماه بنشین
بزم آن تست و بستان می نوش و گل بچین هم
بس نیست اینکه سوزم از رخنه ی گریبان
صد داغ تازه دارم از چاک آستین هم
من هم بپهلوی خود کوه ملال دارم
باریست بر سر آن، اندوه همنشین هم
شمشیر عشق دارد آبی که بگذراند
کافر ز داغ عصیان، مؤمن ز درد دین هم
آن گل بهر پیاله رنگین شود فغانی
دل بردنش چو دیدی می خوردنش ببین هم
تلخست باده بر من، نیشست انگبین هم
می خوردن و جوانی زیبد ترا که دانی
آداب مجلس می، کار میان زین هم
بگذار تیغ و بستان ساغر که دور کردی
خصم از کنار مجلس چشم بد از کمین هم
جاه و جمال داری با مهر و ماه بنشین
بزم آن تست و بستان می نوش و گل بچین هم
بس نیست اینکه سوزم از رخنه ی گریبان
صد داغ تازه دارم از چاک آستین هم
من هم بپهلوی خود کوه ملال دارم
باریست بر سر آن، اندوه همنشین هم
شمشیر عشق دارد آبی که بگذراند
کافر ز داغ عصیان، مؤمن ز درد دین هم
آن گل بهر پیاله رنگین شود فغانی
دل بردنش چو دیدی می خوردنش ببین هم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.