۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۸

چند گردیم درین دیر کهن پیر شدیم
آنقدر بیهده گشتیم که دلگیر شدیم

کس ندیدیم که تلخی نشنیدیم ازو
گرچه با پیر و جوان چون شکر و شیر شدیم

هر کجا دیده ی امید گشودیم بصدق
بیشتر از همه آنجا هدف تیر شدیم

تا کی از همدمی خلق توان دید جفا
بگسلیم از همه پیوند نه زنجیر شدیم

اثرش آتش دل بود و ثمر قطره ی اشک
آنکه عمری ز پی لعبت کشمیر شدیم

این چه دامست و چه صیاد که با شیردلان
بهوا داری آن سلسله نخجیر شدیم

راه اگر راست فغانی و اگر نقش خطاست
همچنان بر اثر خامه ی تقدیر شدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.