هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از رنج‌ها و ناکامی‌های زندگی خود می‌گوید. او احساس می‌کند که عمر خود را بیهوده سپری کرده و از تلخی‌های زندگی خسته شده است. با وجود مهربانی با دیگران، باز هم مورد آزار قرار گرفته است. امیدهایش به ناامیدی تبدیل شده و از همراهی مردم جز جفا ندیده است. او از عشق و آرزوهایش تنها اشک و آتش به جا مانده و احساس می‌کند در دامی گرفتار شده است. در نهایت، سرنوشت را مقصر می‌داند و تسلیم آن شده است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی، ناامیدی و اندوه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد. درک کامل این شعر نیاز به تجربه‌ی زندگی و بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۳۷۸

چند گردیم درین دیر کهن پیر شدیم
آنقدر بیهده گشتیم که دلگیر شدیم

کس ندیدیم که تلخی نشنیدیم ازو
گرچه با پیر و جوان چون شکر و شیر شدیم

هر کجا دیده ی امید گشودیم بصدق
بیشتر از همه آنجا هدف تیر شدیم

تا کی از همدمی خلق توان دید جفا
بگسلیم از همه پیوند نه زنجیر شدیم

اثرش آتش دل بود و ثمر قطره ی اشک
آنکه عمری ز پی لعبت کشمیر شدیم

این چه دامست و چه صیاد که با شیردلان
بهوا داری آن سلسله نخجیر شدیم

راه اگر راست فغانی و اگر نقش خطاست
همچنان بر اثر خامه ی تقدیر شدیم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.