۱۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۴

ای غنچه تو چشمه ی نوش و نبات هم
لعل لب تو آتش و آب حیات هم

پروانه ی چراغ تو دارد شب وصال
نور سعادت شب قدر و برات هم

تا خاطرت ملال گرفت از حیات من
دلگیرم از حیات خود از کاینات هم

از عرصه ی فراق چسان جان برون برم
حیران کار خویشتنم بلکه مات هم

از لعل جانفزای تو امید و بیم قتل
پروانه ی حیات منست و ممات هم

بگذار تا نظاره ی باغ رخت کنم
این حسن را چو آمده خیروز کوة هم

کان ملالتست فغانی و کوه غم
دارد بیاد لعل تو صبر و ثبات هم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.