۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۶

هر دم اندیشه ی ان شوخ ستمکاره کنم
صورت او بخیال آرم و نظاره کنم

بسکه خون جگرم می شود از دیده روان
زهره ام نیست که یاد دل آواره کنم

دلم از رشک رقیبان تو صد چاک شود
گرنه آهی کشم و پیرهنی پاره کنم

من کجا و گل نرگس اگرم دست دهد
گریه بر خون دل و زردی رخساره کنم

تا کی از بهر دوای صد پاره ی خویش
سر بزانو نهم و بیهده صد چاره کنم

خون شود همچو فغانی دلم آندم که بخود
یاد از همدمی آن بخت خونخواره کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.