هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج خود می‌گوید که در مسیر عشق و دوست دچار رنج و زحمت شده است. او از ناکامی‌ها و سختی‌های زندگی سخن می‌گوید و اینکه چگونه مانند اشک و خاک در راه معشوق فنا شده است. همچنین، از تأثیرات منفی دنیا و حوادث بر زندگی خود می‌نالد و اینکه چگونه از زهد فروشان چیزی نیاموخته، بلکه با رندان همنشین شده است. در نهایت، از سوختن و نابودی خود سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، لحن غمگین و بیان رنج و نابودی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۴۰۰

سحر ز میکده گریان و دردناک شدم
براه دوست فتادم چو اشک و خاک شدم

چراغ دیده ی من شمع روی ساقی بود
که زد بخرمنم آتش چنانکه پاک شدم

ز راه دختر رز برنخاستم چندان
که پایمال حوادث چو برگ تاک شدم

ز دلق زهد فروشان نیافتم خبری
غبار دامن رندان جامه چاک شدم

ز بسکه همچو فغانی کشیده ام دم سرد
اثر نماند ز من، سوختم، هلاک شدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.