هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از عشق، فراق، انتظار و رنج‌های عاشقی سخن می‌گوید. او از تلاش‌های بی‌ثمر، امیدهای بربادرفته و دردهای ناشی از دوری معشوق می‌نالد، اما در عین حال، یادگارهای خوشی از این عشق را نیز با خود حمل می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق، رنج و انتظار نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۰۱

رفتیم و گرد هستی از کوی یار بردیم
داغ دل بلا جو زین لاله زار بردیم

بزم وصال دیده با داغ هجر رفتیم
از گلشنی چنین خوش این یادگار بردیم

گسترده دام همت بر وعده ی همایی
در شاهراه امید بس انتظار بردیم

از بهر نیم جرعه وز بهر یک نظاره
بس تهمت و ملامت زین روزگار بردیم

شمع مراد یک شب روشن نگشت ما را
چندانکه نذر و نیت در هر مزار بردیم

قصر وصال بر ما هر دم بلندتر شد
چندانکه نقش شیرین آنجا بکار بردیم

دیدیم خویشتن را چون داغ لاله در خون
آن دم که در فراقی نام بهار بردیم

با آستین پر گل رفتیم تا بر دوست
زانجا بدرد و حسرت دامان خار بردیم

هنگامه ی فغانی برهم زدیم و او را
دست و گلوی بسته تا پای دار بردیم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.