۱۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۰۲

مست گشتم سر ز قید هوشیاران می برم
رخت خویش از پهلوی پرهیزگاران می برم

چون شفق بربسته رخت خونفشان از طرف خاک
خیمه ی همت بر اوج کوهساران می برم

مرغ شبخیزم بگلگشت گلستان می روم
باد نوروزم پیام نوبهاران می برم

می رم زین بزم و یاد دلنوازان می کنم
می روم زین باغ و گلبانگ هزاران می برم

پارسایان را غم دردیکشان عشق نیست
التجا در بزمگاه میگساران می برم

تا بناگوش چو سیم و عارض چون لاله هست
دانه ی دل سوی زرین گوشواران می برم

هر سبکرو کی تواند گشت با من هم شکار
من که صید از دامگاه تاجداران می برم

از دل گرم فغانی می نویسم چند حرف
تحفه های جانگداز از بهر یاران می برم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.