هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و درد عشق شکایت می‌کند و بیان می‌کند که با وجود تلاش‌های بسیار، هیچ بهره‌ای از عشق و وفا ندیده است. او از بی‌وفایی معشوق و غرور او گله می‌کند و احساس می‌کند که فریب خورده است. شاعر همچنین از بی‌صبری و ناتوانی خود در تحمل این شرایط سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، بیان درد و ناامیدی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر سنگین باشد.

شمارهٔ ۴۱۴

چندانکه رفته ام بچمن گل ندیده ام
فیض بهار و منفعت مل ندیده ام

زان عاشقان نیم که بدانم وفای گل
من غیر نامرادی بلبل ندیده ام

چندانکه سوختیم نگاهی نکرد و رفت
ترکی بدین غرور و تجمل ندیده ام

بسیار کرده ام بسوی نازکان نگاه
زینسان میان و حلقه ی کاکل ندیده ام

بردی دلم ز دست و نگفتی ترا چه شد
هرگز چنین فریب و تغافل ندیده ام

تا چند بگسلی و نپیوندی، این چه خوست
یک عادت ترا بتسلسل ندیده ام

از حد مبر بهانه که این یکزمان وصل
بی وعده ی دروغ و تعلل ندیده ام

گستاخ چون کنم دل خود کام را بتو
در دل چو از تو صبر و تحمل ندیده ام

فکر دگر نماند فغانی بباز جان
عاشق بدین خیال و تأمل ندیده ام
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.