هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وابستگی شدید به معشوق سخن می‌گوید. او خود را اسیر لطف و خشم معشوق می‌داند و از تأثیر نگاه و رفتار معشوق بر خود می‌نالد. شاعر از هجران و فراق شکایت دارد و احساس می‌کند که داستان عشقش بسیار طولانی و دردناک است. در نهایت، معشوق با ناز و غرور از نیاز شاعر بی‌نیاز می‌شود و شاعر از این وضعیت رنج می‌برد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد تا به‌درستی درک شود.

شمارهٔ ۴۱۶

اسیر لطف و گرفتار خشم و ناز توام
خراب یکنظر از چشم عشوه ساز توام

سرم بسدره و طوبی فرو نمی آید
که در مشاهده ی سرو سرفراز توام

ز مجلس می و ساقی بمسجد آمده ام
خراب زهد تو و کشته ی نماز توام

حکایت شب هجران ز حد گذشت ایدل
بگو که می کشد افسانه دراز توام

رخ نیاز نهادم بخاک مقدم او
بناز گفت که مستغنی از نیاز توام

چه جانگداز فغانی فسانه یی داری
بگو که سوخته ی حرف جانگداز توام
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.