۱۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۱۸

گرچه طور رندی و بدنامی از حد می برم
کافرم گرشمه یی از حال خود بد می برم

هر زمان سنگ جفایی بر سفالم می خورد
کوه کوه درد زین طاق زبرجد می برم

هیچ کس آگه نشد از آتش پنهان من
می روم زین خاکدان وین داغ با خود می برم

نیش می گردد اگر بر نوش می بندم امید
نی شود گر دست نزدیک تبر زد می برم

من که می خواهم که با معشوق مجلس می خورم
سیم و زر سهلست گر سر نیز باید می برم

آب حیوان در دهان می آیدم از عین لطف
بر زبان چون نام آن سرو سهی قد می برم

محو بادا هستیم در سایه ی آن آفتاب
کز فروغ صحبتش عمر مخلد می برم

گرچه نونو درد می بینم ز زخم تیغ عشق
از علاجش هر زمان درد مجدد می برم

از برای آنکه همت بر غزالی بسته ام
چون فغانی صد ستم از دست هر دد می برم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.