هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق ناکام می‌گوید. او شب‌های دوری از معشوق را با درد و رنج سپری کرده و از بی‌وفایی‌ها رنجیده است. با این حال، یادآوری لحظات زیبا با معشوق، روزهایش را نورانی می‌کند. شاعر از بی‌قراری و بی‌اختیاری خاطر معشوق نیز سخن می‌گوید و در نهایت، از سوزش دل خود در برابر بی‌وفایی‌ها می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد هجران و بی‌وفایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۴۱۹

آه کز هجر تو شبها باده خون دانسته ام
خورده ام خون و شراب لاله گون دانسته ام

سوزدم هر کسی بلطفی، این سزای آنکه من
دیده ام شور اسیران و جنون دانسته ام

خواهدم امروز از هر روز نیکوتر گذشت
زانکه من نظاره رویت شکون دانسته ام

خاطرت هر دم بسویی می کشد بی اختیار
در سرت ای گل هوایی هست، چون دانسته ام

سوزدم هر بیوفا بهر نگاهی هر زمان
ای فغانی قدر آن دلجو کنون دانسته ام
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.