۱۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۳

ما سینه را ز جور تو غافل شکافتیم
آهی زدیم و آبله ی دل شکافتیم

لیلی نمینمود رخ از غایت غرور
مجنون شدیم و دامن محمل شکافتیم

زخم آنچنان نشد که فراهم شود دگر
این دل نه همچو مردم عاقل شکافتیم

یک بخیه ی درست نزد کس بکار ما
دلق سیاه خویش بباطل شکافتیم

الماس پاره بود نه یاقوت آبدار
هر چند بیشتر جگر گل شکافتیم

روزی نشد بسایه ی نخل حرم درست
این خرقه کز حرارت منزل شکافتیم

چون شد فغانی این همه زخم نهان درست
ما هم نه سینه با تو مقابل شکافتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.