۱۱۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۵

هر دم آرایش آن عارض چون گل کشدم
گه در گوش گهی رشته ی کاکل کشدم

از تجمل نکند بر من درویش نگاه
آه از آنروز کزین ناز و تجمل کشدم

نتوان دید که زلفش دگری باز کند
ور ببندم نظر از دور تحمل کشدم

من خود از کشتنیانم بهمه حال ولی
نه چنان نیز که بی فکر و تأمل کشدم

آه از آن شوخ که با مردم بیگانه مدام
می کند همنفسی تا بتغافل کشدم

من اگر جان بدهم، جای رقیبم ندهد
چکنم گر نکنم سعی تنزل کشدم

نالد از درد فغانی و مرا دیده پر آب
چون نگریم که وفا نامه ی بلبل کشدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.