هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و فراق می‌گوید. او از رنج‌هایی که برای معشوق متحمل شده سخن می‌گوید و از ناامیدی و اندوه خود در غیاب یار می‌نالد. شاعر با استفاده از تصاویر طبیعی مانند گل، باغ، و بلبل، احساسات خود را بیان می‌کند و در نهایت به پذیرش نیستی و مرگ می‌رسد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، مفاهیمی مانند نیستی و مرگ نیاز به بلوغ فکری برای درک مناسب دارند.

شمارهٔ ۴۲۷

جدا از آن شاخ گل صد داغ حسرت زین چمن بردم
همین گلها شکفت از عشق او رنجی که من بردم

ز آسیب خزان ای باغبان ایمن نشین اکنون
که بی او آه سرد از سایه ی سرو و سمن بردم

بطرف باغ گو آهنگ عشرت ساز کن بلبل
که من فریاد خود در گوشه ی بیت الحزن بردم

ز آب دیده چون رسوا شدم در جامه ی هستی
لباس نیستی پوشیدم و سر در کفن بردم

روان گردید خوناب دلم از ساغر دیده
بیاد لعل او چون جام می سوی دهن بردم

بسمتی تا به دامن چاک شد صد جامه ی تقوی
بهر محفل که بیخود نام آن گلپیرهن بردم

نگفتم حال و رفتم چون فغانی از سر کویش
غم و دردی که در دل داشتم با خویشتن بردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.