هوش مصنوعی: این شعر از درد عشق و جدایی سخن می‌گوید. شاعر در آستانه نوروز، از فراق یار می‌نالد و از غم و سوز دل خود می‌گوید. او از ناله‌های شبانه‌روزی، اسارت دل در زلف یار، و رنج‌های عاشقی یاد می‌کند و از بخت ناگوار خود شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به‌کاررفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۴۲۹

روز نوروزست و دل درد تو دارد سوز هم
وه که می سوزم بدرد و داغت این نوروز هم

بیخودم در ناله و زاری، نه شب دانم نه روز
زار می نالم شب از درد جدایی روز هم

باز چون خوانم دل خود را که این مرغ اسیر
رام شد در حلقه ی آن زلف و دست آموز هم

مانده ام زان غمزه و مژگان بخاک و خون مدام
خورده تیغ جان شکاف و ناوک دلدوز هم

مانده بودم در جدایی، گر نمی شد خضر راه
آن لب جانبخش و رخسار جهان افروز هم

دور از آن مه روزم از شب، شب ز روزم تیره تر
بخت روز افزون ندارم طالع فیروز هم

درد و داغ عاشقی کردی فغانی اختیار
زار میمیر از جفای گلرخان میسوز هم
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.