۱۲۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۰

هر زمان با خود خیال آن رخ گلگون کنم
آرزوی دیدن رویت بدل افزون کنم

چون خیال صورت خوب تو آرم در نظر
از تحیر آفرین بر خامه ی بیچون کنم

سر ز طاعت بر ندارم گر بعمر خود دمی
سجده یی در سایه آن قامت موزون کنم

من که دارم صد نوا از ناله ی شبگیر خود
گوش کی بر ارغنون بزم افلاطون کنم

گر مرا صد غم بود در دل، چو بینم روی تو
برکشم آهی و غمها را ز دل بیرون کنم

در سخن هر دم چو شمعم سوز دل روشن نشد
در نمیگیرد چراغم تا بکی افسون کنم

کاش پرسد غنچه ی لعل تو از من نکته یی
تا بتقریب سخن شرح دل پر خون کنم

خواب شد بر دیده ی شب زنده دار من حرام
بسکه شبها ناله از بی مهری گردون کنم

بیت احزان فغانی کی شود بزم طرب
چند در هر گوشه فریاد از دل محزون کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.