۱۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۱

کی بود ای گل که تنگت در دل شیدا کشم
چند ناز سرو و جور غنچه ی رعنا کشم

بی گل روی تو در خلوتسرای چشم و دل
خوش نباشد گر هزاران صورت زیبا کشم

می کشم دامن ز گرد راهت از غیرت ولی
گر دهد دستم روان در دیده ی بینا کشم

چند دور از چشمه ی نوش تو از درد فراق
سر نهم در آب شور دیده و دریا کشم

مانده ام در دشت حرمان و ز دست روزگار
آنقدر فرصت نمی یابم که خار از پا کشم

تنگ شد بر من فضای شهر از آن مشگین غزال
دست همت بعد ازین در دامن صحرا کشم

چون فغانی از دل سوزان و چشم اشکبار
شعله از دریا بر آرم لاله از خارا کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.