۱۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۳

ما سر به آب خنجر قصاب شسته ایم
دست از مراد خویش بصد آب شسته ایم

پهلو نهاده ایم بشمشیر آبدار
وز دل غبار بستر سنجاب شسته ایم

انگشت خاکرا بلب تشنه سوده ایم
دست و دهان ز نقل و می ناب شسته ایم

شبها برای خاک در پاکدامنی
تن را به آب دیده ی بیخواب شسته ایم

گفتار بیخودانه ی ما گریه آورد
دفتر به آب دیده ازین باب شسته ایم

کشتی شکسته وار پریشان بهر کنار
دست تهی ز جمله ی اسباب شسته ایم

خونین قبای خویش در آتش فگنده ایم
کتان خویش در شب مهتاب شسته ایم

ترسم که آفتی رسد این کهنه دلق را
کز بهر سجده بردن محراب شسته ایم

از یاد برده ایم فغانی غم جهان
زنگار دل به صحبت احباب شسته ایم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.