۱۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۶

کجاست دل که به شبهای تار گشت کنم
شراب نوشم و در کوی یار گشت کنم

دلم ربوده ی کوی تو گشته است چنان
که شادمان نشوم گر هزار گشت کنم

هزار بار بخون گشتم و نشد که دمی
گرفته دست تو در لاله زار گشت کنم

چه می دهی به چمنم ره نه آن دلست مرا
که گل بچینم و در جویبار گشت کنم

ز وعده ی تو هلاکم ببینم آنکه شبی
بگرد کوی تو بی انتظار گشت کنم

بر آر حاجت من تا بکی چو ماتمیان
بخود بگریم و در هر مزار گشت کنم

جنون گرفت فغانی همین سزاست مرا
که بی گلی بهوای بهار گشت کنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.